سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه خداوند خیر بنده ای بخواهد، او را در دین آگاه می کند و راه راست را به او نشان می دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

پیامبر حسین (ع) 1

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 86/6/5 1:6 عصر

بسم رب المهدی

 

دنیا بناست روی ستونهایی که زیاد نیستند و مجبورند تحمل کنند همه سنگینی بار دنیا را .

 

گاهی اما دنیا قدر این ستونها را نمی داند و گاهی پا را فراتر می گذارد از ندانم کاری.

 

علی پسر بزرگ حسین (ع) هرچند سرور جوانان دوره خودش بود ، هرچند بهترین

  

داشته های عقبی و دنیای حسین بود اما دنیا پا را فراتر نهاد از ندانم کاری و شد آنچه نباید

 

می شد هرچند تاریخ زندگی زندگی علی اکبر در نور پرفروغ حضرت امیر المومنین ،

 

امام حسن و امام حسین کمی ناپیداست اما آنچه پیداست این که همین ها که از تاریخ مانده

 

نظر به بزرگی و بزرگواری و جوانمردی جوان حسین دارد . 

 

اولی پسر حسین به دنیا آمد. یازدهم ماه شعبان ، ماه پیامبر . شاید به همین خاطر

 

این قدر شبیه پیامبر بود.بچه را گذاشتند  توی دامان پدربزرگش،

 

علی پرسید اسمش را چه گذاشتید ؟ حسین سرش را انداخت پایین و گفت اگر هزار پسر

 

 داشته باشم ، اسم همه را علی میگذارم . 

 

علی که به دنیا آمد جبرئیل  آمد و نشست کنار گهواره اش. آن قدر شبیه پیامبر بود

 

 این پسر که انگار  یاد شیرین بیست و سه سال  هم راهی با پیامبر از خاطر

 

 جبرئیل می گذشت . جبرئیل خوشحال بود انگار که ولادت پیامبر باشد دوباره . 

 

پیامبر که رفت پیش خدا همه ناراحت شدند . اما بی تابی حسین که کودکی بیشتر نبود

 

چیز دیگری بود. بغض و گریه هایش آتش می زد به زمین و آسمان . شاید

 

 به همین خاطر خدا پیامبری کوچک تر به او داد ، علی اکبر . تا زخم دوری پیامبر را دوا کند .

 

لیلا چه خوشبخت زنی است ! در خانه هم حسین دارد  هم علی .که حسین شبیه علی است . 

 

هم پیامبر دارد ، که پسرش شبیه پیامبر است . فقط فاطمه همه را با هم داشت. 

 

عبد الرحمن که به علی سوره حمد را یاد داد ، حسین (ع) دهانش را پر از در کرد و گفت  :

 

حق  و قدر معلم بیش از این هاست .همین عبد الرحمن بعد از آن می نشست 

 

 و گوش میکرد  حمد خواندن  علی اکبر را .

 

 می گفت صدای پیامبر است انگار ، زیباترین صدا .

 

 

 

 




کلمات کلیدی : حکایات آموزنده