سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا خرد را نزد کسى به ودیعت ننهاد ، جز که روزى او را بدان نجات داد . [نهج البلاغه]

سرابی به نام دنیا

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 88/6/15 2:8 صبح

داشتم یه سری مطلب میخوندم که
وسطش به این متن برخوردم.جالب بود برام.به دلم نشست و دیدم خالی از لطف نیست اگه
بذارم تو وبلاگ.

داستان من و این دنیا، داستانی شگفت
و بی‏انتهاست. من به سویش می‏روم و او از من می‏گریزد و چون رهایش می‏کنم، در پی‏ام
می‏آید و به طمعم می‏اندازد. هر چه از این دنیا از آنِ خودم می‏کنم، سیر نمی‏شوم و
هر چه در پستی و بلندی‏اش می‏کاوم، خوش‏بختی و سعادت را نمی‏جویم. گمان می‏کنم چنگ
زدن به فلان گوشه‏اش سیرم کرده و دلم را به این نیک‏بختی راضی می‏کند، اما چون به
آن می‏رسم، درست مثل تشنه‏ای که به سرابی رسیده باشد، تشنه‏تر و تشنه‏تر می‏شوم و
گوشه‏ای دیگر از این دنیا و عطشی بیشتر سراغم می‏آید. اما هنوز امیدی هست. چشم می‏بندم
از این دنیا و لب‏های خشکیده‏ام را وا می‏کنم و او را صدا می‏زنم؛ همو که بودنم را
در برهوت پر از سراب دنیا اراده کرده است. «مددم کن» و می‏شنوم: «ای فرزند آدم! دل
به دنیا مبند و با دنیا انس مگیر. دنیا بسیار کوچک‏تر از آن است که پاداش و مزد حتی
لحظه‏ای از خاطر تو باشد و بهای حتی پاره‏ای از دل تو شمرده شود. جان آسمانی تو،
جز من قیمتی ندارد و جز بهشت من هیچ چیز نمی‏تواند هزینه وجود تو را جبران کند».
زلال کلام، تشنگی‏ام را فرو می‏نشاند. رها می‏کنم سراب دنیا را و می‏روم تا بهای
جان آسمانی‏ام را به استواری در راه او بستانم.




کلمات کلیدی :