ارسالکننده : شمیم یاس در : 85/12/19 1:13 صبح
شمع جمع شاپرکها
پای خود را می گذارم در حرم
از دلم پر می کشد اندوه و غم
با کبوترهای گنبد می روم
توی خال آسمان گم می شوم
شاپرکها تشنه ی دیدار نور
شادمان سر می رسند از راه دور
چشم خود را در حرم وا می کنند
شمع را یک باره پیدا می کنند
شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده ی مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن مرا
تا بگیرم اوج خوشحال و رها
می شوم من روز و شب همسایه ات
می شود چتر دو بالم سایه ات
شاعر: محمد عزیزی (نسیم)
یادش بخیر. نوروز داره نزدیک میشه و یاد نوروز سال پیش افتادم. داشتم کتابها رو مرتب میکردم که چشمم افتاد به کتابی که پارسال از کتاب فروشی حرم امام رضا خریدم. شب بود و دیر وقت. بعد از شام با دوستم رفتیم حرم. اول یه سر رفتیم کتابفروشی و چند تا کتاب خریدیم. این کتاب رو هم همون موقع خریدم. تو یه کنج خلوت نشستیم. دلم میخواست این لحظات هیچ وقت تموم نشه. چه حال و هوایی بود. بوی عطر حرم امام رضا آدم رو دیوونه میکنه. وقتی میری مشهد دلت میخواد همیشه همون جا باشی. خدا رو شکر میکنم که باز هم دارم میرم مشهد. زیارت. خدایا واقعا ممنونم.
کلمات کلیدی :
دلتنگی
ارسالکننده : شمیم یاس در : 85/11/28 12:58 صبح
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند. ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند دیگر چاره ای نیست ، شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.اما قورباغه های دیگر دائما با آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید، چون نمیتواید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مرد.
بالاخره یکی از دو قورباغه ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت و پس از مدتی مرد.
اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.
بقیه قورباغه ها فریاد می زدند دست از تلاش بردار، اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالاخره از گودال خارج شد. وقتی از گودال بیرون آمد ، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟ معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند.
مجله موفقیت
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : شمیم یاس در : 85/11/12 5:16 عصر
کتاب همشهری ( مویه های غریبانه)
چاپ این کتاب از گروه همشهری واقعا جای تشکر داره . بسیار عالی بود.
فریاد از این جفا / قاآنی
بارد، چه؟ خون ، که؟ دیده، چه سان؟ روز و شب، چرا؟
از غم، کدام غم؟ غم سلطان اولیا
نامش که بد؟حسین ، ز نژاد که؟ از علی
مامش که بود؟ فاطمه ، جدش که بود؟ مصطفی
چون شد؟ شهید شد، به کجا ؟ دشت ماریه
کی؟ عاشر محرم ، پنهان؟ نه ، برملا
شب کشته شد؟ نه روز، چه هنگام؟ وقت ظهر
شد از گلو بریده سرش؟ نی نی از قفا
سیراب کشته شد؟ نه ، کس آبش نداد؟ داد
که؟ شمر ، از چه چشمه؟ ز سرچشمه فنا
مظلوم شد شهید؟ بلی ، جرم داشت؟ نه
کارش چه بود؟ هدایت ، یارش که بد؟ خدا
این ظلم را که کرد؟ یزید ، این یزید کیست؟ ز اولاد هند ، از چه کس؟ ا نطفه زنا
خود کرد این عمل؟ نه ، فرستاد نامه ای
نزد که؟ نزد زاده مرجانه دغا
ابن زیاد زاده مرجانه بود؟ نعم
از گفته یزید تخلف کرد؟ لا
این نابکار کشت حسین را به دست خویش؟
نه او روانه کرد سپه سوی کربلا
میر سپه که بود؟ عمر سعد، او برید
حلق عزیز فاطمه؟ نه ، شمر بی حیا
خنجر برید حنجر او را نکرد شرم؟
کرد، از چه پس برید؟ نپذیرفت ازو قضا
بهر چه؟ بهر آنکه شود خلق را شفیع
شرط شفاعتش چه بود؟ نوحه و بکا
کس کشته شد هم از پسرانش؟ بلی دو تن
دیگر که؟ نه برادر، دیگر که؟ اقربا
دیگر پسر نداشت ؟ چرا داشت، آن که بود؟
سجاد، چون بد او؟ به غم و رنج مبتلا
ماند او به کربلای پدر؟ نی به شام فت
با عزو احتشام؟ نه با ذلت وعنا
تنها؟ نه، با زنان حرم، نامشان چه بود؟
زینب ، سکینه ، کلثوم بینوا
بر تن لباس داشت؟ بلی گرد رهگذر
بر سر عمامه داشت؟ بلی، چوب اشقیا
بیمار بد؟ بلی، چه دواداشت؟ اشک چشم
بعد از دوا غذاش چه بد؟ خون دل قضا
کس بود همرهشش؟ بلی اطفال بی پدر
دیگر که بود؟ تب که نمی گشت ازو جدا
از زینت زنان چهبه جا مانده بود؟ دو چیز
طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا
گبر این ستم کند؟ نه، یهود و مجوس؟ نه
هندو؟ نه، بت پرست؟ نه ، فریاد از این جفا
قا آنیست قایل این شعر ها؟ بلی
خواهد چه؟ رحمت ، از که؟ زحق ، کی؟ صف جزا
کلمات کلیدی :