سرود دل ( اشعار خودم )
بسم رب المهدی
سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان .
عرضم به خدمت که خواستم این پست رو. اختصاص بدم به چند تا شعر هایم (البته اگه بشه اسمشونو شعر گذاشت .)
امیدوارم که مورد توجه دوستان قرار بگیرد .
و اما اشعار ...
اولین شعر ...
بگذار ...
بگذار جاری شود سیل
بگذار دریا شود نیل
بگذار تا خس و خاشاک این دشت پهن
با خود ببرد
تا عمق بیکرانها
اثری نباشد از آنها
تا درد دلی تازه کند ، کهنه زخمی گشاید
بگذار آن آسمان آبی
سرخی ببیند در فلق
تا لحظه های عشق حلاوت چشد
بگذار
بگذار تا زمانه
بازی کند بی بهانه
از تو عروسکی ساخت
در ویترین زمان
نگاههایی به دنبالت هستند
ولی کدامین نگاه را چشم خواهی زد
بگذار ...
دومین شعر ....
غم بی کسی
با غم بی کسیم سر خواهم کرد
دیده از هجر و فراقت تر خواهم کرد
گر چه آرام و به کارم بودم
کار دنیا و جهان شر خواهم کرد
خرقه پوشی و قناعت به کناری
زده و جامه دل فر خواهم کرد
زهد من هجر تو تیمار نکرد
جام و پیمانه پیاپی سر خواهم کرد
به تلاشم مس رخساره گلگونم را
کیمیایی زده و زر خواهم کرد
گلشن عمر مرا بنمودی خزان
غنچه باغ دلت پرپر خواهم کرد
غزل بیچارگی عشق سرودی
ناله روز وداعت ازبر خواهم کرد
درد دلهای جهان بخشم را
به اشارت به جهان گوهر خواهم کرد
سومین شعر ....
همنشین آفتاب
ای یار دلنوازم رحمی بر این گدا کن
ای عشق پاکبازم بر عاشقت دعا کن
از دوریت ندانی من در چه حال و روزم
بازآ و با حضورت دل از غمی رها کن
از درد هجر گفتم یادم ز یوسف آمد
برگرد و همچو یعقوب چشم از رهی جدا کن
آخرندانی ای گل من طاقتش ندارم
گویی که خواهم آمد بنشین فقط دعا کن
می خوانمت سحر گاه هر جمعه ای که باشم
در پیش عاشقانت یک جلوه ای نما کن
ای همنشین آفتاب دل داده ام به دستت
یا بشکن این دلم را یا درد آن دوا کن
چشم و دلم ببندم بر قالی سلیمان
ارباب نازنینم لطف و کرم عطا کن
ترسم نیایی و من چشم از جهان ببندم
آنگه بیا به قبرم با عاشقت وداع کن
این بنده حقیرت خواهد فقط شفاعت
محشر به پیش زهرا مهدی منم صدا کن
جهان بخشم به یک غمزه ، اشارت
اگر خواهی نگارم ، مرا هم مبتلا کن
و آخرین شعر هم ...
برگرفته از سخنان سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت
به یاد آرم عزیزی در سفر گفت
که باید روح و جان ، از پلیدی رُفت
اگر خواهی ز ایزد لطف و رحمت
خلوص نیتی آور به زحمت
چو خواهی نیتت خالص بداری
گران سرمایه می خواهد، تو داری ؟
تمام هستی ات باید گذرای
دل پروردگارت بر کف آری
همه وقت و همه جا با خدا باش
نه دربند و اسیر حرص و هوا باش
شود راضی ز تو خدای بارک
همان موقع شود بر تو مبارک
قدمهایت رود در راه دینش
قلمهایت نگارد از آفرینش
سخنهایت بگوید از جمالش
شعارهایت سرایداز کمالش
نبرد و جنگ تو باشد ، برایش (برای او )
چو حیدر باش تا گیری براتش
به جا گر آوری پیروز و مستی
میان بندگان بالاتر هستی
اگر مردی و گر کشتی ، پیروزی
به روی حلقه دنیا فیروزی
چنین گر شوی ای سرباز اسلام
همه فاتح ، ظفرمندی ، بی نام
جهان بخشم که اینها را به بار آرم
کلام و درس استادان به کار آرم
راهشان پر رهرو
دوستان اگه لطف کنند و نظراتشون رو بگن : اولا ممنون میشم دوما شعرهای دیگه ام رو هم می گذارم
میدونم که شاعر زیاد داریم ، هم از دوستان پارسی بلاگ و هم از دوستان یاهو مسنجر
یا علی ، التماس دعا
کلمات کلیدی : سرود دل