بی عنوان
اینم از آخرین روزهای سال 88. بچه که بودیم از عید یک سال تا سال بعد مثل یه قرن میگذشت. اما حالا وقتی برمیگردم و به گذشته نگاه میکنم ،وقتی روزهای این سال رو مرور میکنم انگار تک تک روزهاش رو به خاطر میارم.روزهایی که تلخیهای زیادی با خودش به همراه داشت.روزهایی که حتی وقتی دارم به پایانشون نزدیک میشم انگار یادآور تموم اون تلخیها هستن و یادآور دوریها. یادش بخیر.هر سال عید نوروز رو با عشق به رفتن به حرم یار شروع میکردم.تنفس تازه برای سال جدید.چه لذتی داشت خدای من.بعضی غمها به جای از بین رفتن کهنه تر میشن.ریشه تو قلب پیدا میکنن.مخصوصا وقتی مجبوری تنهایی بارش رو به دوش بکشی.دیگر مرا توانی نیست..................
بی تو مهتاب شبی از آن کوچه گذشتم .....................
اما باز هم خدایا شکرت به خاطر همه ی چیزهایی که بهم دادی و هنوز شاهد باران رحمتت تو زندگیم هستم.
کلمات کلیدی :