در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]

پا برهنه تا بهشت

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 89/4/7 1:22 صبح


خدایا ترمیم دلم را از خودت می خواهم.................

همیشه حضورت رو تو  زندگی بهم نشون دادی. این روزها بیشتر احساست میکنم. شاید این خستگیها راهیست برای .......

حضورت را با وجود تمام غفلتم از من مگیر.شبهای متوالیست که چشمانم خواب ندارند.دلم آرامش شبانه ای را که مقرر کرده ای میخواهد. اما گم کرده ام. نمی یابم.

پر پرواز میخواهم.اگر پر پروازم ندهی , پا برهنه  قصد عزیمت خواهم کرد ...................



کلمات کلیدی : پا برهنه تا بهشت.