ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/11/27 12:44 صبح
یا امام رضا
چی گذشت خدا امروز. امشب انگار بغض چند ساله ترکیده باشه.حتی قدرت نگاه کردن به تلویزیون رو نداشتم. کاش میتونستم پیش همه از ته دل گریه کنم. کاش همه میفهمیدن چقدر دلتنگم. چقدر دلم پر کشید تو این روزا اما انگار تو قفس بود. بال میزد اما نمیرسید.خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/11/24 11:20 عصر
نمیدونم این چندمین پستیه که دارم از این دلتنگی مینویسم. اما بازم طاقت نیاوردم. انگار تنها راه آرامشم شده همین.امشب میخوام با تمام خستگیم فقط با خودت حرف بزنم. دو سال پیش تو این روزا پیش خودت بودم.نفس میکشیدم با تمام وجود.وای خدای من. کاش این دو روز زود بگذره. میبینی دلمو. هیچ کس حالشو نمیفهمه. روز میلادت یه جور و روز شهادتت یه جور. چقدر حسرت. میبینی اشکام زودتر از نوشته هام جاری میشن رو صفحه.
هر کاری میکنم فراموش کنم نمیشه. هر روز بیش از دیروز احساس غربت میکنم اینجا. توی خواب تو کوچه های شهرت سر در گم می چرخم. دنبال اکسیژن. دنبال هوای حرمت که یه جور خودمو بهت برسونم. اما انگار رسیدنم غیر ممکن شده. دلم پای اومدن نداره.تو خیابون که هستم وقتی به یادت میفتم میگم خدایا نذار اشکام بیان. نذار کسی ببینه. به خودم میگم خوب حالا مگه چی شده ،میری دیگه. اما نه. نمیتونم بیام. تا کی نمیدونم. مگه میشه که جوابمو نداده باشی. مگه میشه اینقدر ازت دور شده باشم که خودم آرزو کنم که نیام. مگه من به هوای حرمت زندگی نمیکردم. پس چی شده آخه. چرا اینطوری شدم. خودم بهت میگم نذار بیام که دلشو ندارم.دیروز دو تا از بچه ها گفتن داریم میریم. بلیط گرفتیم.آه. کاش همونجا میتونستم گریه کنم.چه ذوقی داشتن. حتی قدرت اینکه ازشون بخوام که پیامی برات بیارن رو نداشتم.
خودت بگو چیکار کنم.دیگه دلم طاقت نداره........
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/10/27 11:52 عصر
با عرض سلام خدمت دوستان عزیز. داستان بالا رو تو یکی از ایمیلهام داشتم. خیلی قشنگ بود. کاش فقط موقع نیاز به خدا رو نیاریم. در لحظات آرامش دلمون رو به الطافش گره بزنیم و به یادش باشیم .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/10/18 3:21 صبح
دستور زبان عشق |
دست عشق از دامن دل دور باد! میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیامی توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را در کف مستی نمیبایست داد
|
شعری از قیصر امین پور
گاهی اوقات بیشتر به شعر رو میارم ....
تقصیر عشق بود |
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق آمد به گرد طایفهی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت در گوشهای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار باید به بیگناهی دل اعتراف کرد |
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/10/12 2:22 صبح
بسم رب الحسین
عکسها حرفه ای نیستن.با گوشی گرفتم. اما خیمه های قشنگی درست کرده بودن و زمین خاکی ............
خیمه هایی که یکی یکی خالی شدن و ......
در حالی که بعضیا در حال عکس گرفتن از خیمه ها بودن ،چشمم به پرچم سبزی افتاد که بین زمین و آسمون بود و نور خاصی
بهش میتابید.متاسفانه اینجا کیفیتش خیلی مشخص نیست.اما واقعا زیبا بود
این هم شام غریبان و دلتنگی .......... موقع برگشت به خونه
خدایا چی کشید زینب ...................
ما که تحمل یه دلتنگی رو نداریم ........خدایا صبرم رو زیاد کن. همین.مگه یه دل چقدر طاقت داره.کاش گوشه ای از صبر بندگان بزرگت رو داشتیم....
کلمات کلیدی :
یادمان
ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/9/17 12:48 صبح
یه وقتایی که دلتنگی به آدم فشار میاره،خوبه از یه جهتهایی. فرصت فکر کردن به آدم میده.حس میکنم مثل یه بچه ی سرکش شدم که وقتی به خواسته اش نمیرسه بیشتر لجبازی میکنه و قهر. چقدر ضعیف شدم خدا ی من. هنوز درک حکمتت رو ندارم. میترسم وقتم تموم شه و هنوز تو بیراهه باشم. دنیایی که مثل قفسه و هر لحظه فشارش رو حس میکنم نمیدونم چه ارزشی داره که اینطوری آدم رو گرفتار خودش میکنه. میدونم که چیزی که ازت خواسته بودم لیاقت میخواست. آخه من با این کارام چطور میتونم توقع داشته باشم.هر چند رحمت تو همیشه شامل حالم بوده و من هر روز شرمنده تر در مقابل بزرگی تو.یادم نمیاد کی دعا کردم. خیلی وقته که دیگه دعا نمیکنم.حس میکنم دعای تکراری هم اثری نداره دیگه.اما ممنونم که خودت هوای بنده هات رو داری.یه وقتایی هم تو دعاها فقط پای یه نفر در میون نیست. شاید چندین نفر باشن. شاید صلاح دیگران بوده و این مستجاب نشدن به صلاح بقیه بوده.
درسته که دلم میگیره اما تنها کسی که همیشه خواهد موند خودتی و خودت.آدم دست رو هر کسی هم بخواد بذاره مثل یه دوست باز موقته. همیشه نیست. اما تو همیشه هستی .............پس خودت هوامونو داشته باش مثل همیشه .....
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : شمیم یاس در : 88/8/17 1:20 صبح
ساعت هفت غروب.داشتم بر میگشتم خونه. تو تاکسی نشسته بودم. رادیو روشن بود و رادیو پیام مسیرهای ترافیک رو اعلام میکرد. آخه من نمیدونم کجای این شهر ترافیک نداره.مردیم از این ترافیک و دود.من که دیگه نمیتونم نفس بکشم.البته خدا رو شکر که دیشب به اندازه کافی تو خوابی که میدیدم نفس عمیق کشیده بودم(کوچه های ..........)
مسیر های ترافیک رو شنیدم. چاره چیه.مسیر دوم رو که سوار شدم قسمتیش تو همین ترافیک سنگین بود و چاره ای جز تحمل نداشتم. کتاب رو از تو کیفم در آوردم و با نور چراغ خیابون و کمی هم نور موبایل شروع کردم به خوندن.حداقل روانم در امان می موند اینطوری.اما نشد متاسفانه. مسئله ی دیگه که همیشه ذهنم رو مشغول میکنه با روشن شدن ضبط آقای راننده دوباره تداعی میشه. باز هم میرم تو فکر. جوون هم نبود. همیشه با خودم میگم آخه شنیدن این آهنگهایی که جز افسردگی چیزی به آدم انتقال نمیده چه لذتی داره واقعا؟ آهنگهایی که تمام مشکلات و سختیهای زندگی رو یادآور میشن و انگار عین یه پتک می کوبن تو سر آدم. دلم میخواست داد میزدم. بابا اگه ما نخوایم گوش کنیم کی رو باید ببینیم. چرا اصلا اوضاع باید اینطوری باشه؟ چرا تو هر قشری باید شاهد این مسائل باشیم؟ انگار همه دچار نوعی یأس شدن. دلم میخواست داد بزنم و بگم آقا خاموش کنید لطفا. اما حیف که نمیشد.
آخه متاسفانه نمیشه با هر کسی ..........
من هی میخوام به خودم انرژی مثبت بدم باز صحنه های اینطوری رو که میبینم فکرم به هم میریزه. تأسف میخورم. چرا باید اوضاع روحیمون اینطور باشه؟ همش غم. همش غصه.
همه ممکنه به اندازه ی خودشون تو زندگی مشکل داشته باشن. شکست عشقی خورده باشن. اما دلیل نمیشه صبح تا شب شاهد موسیقیهایی این چنین و با این مضامین باشیم.
کاش اینطور نبود.
کلمات کلیدی :