زبان مادری
پیشاپیش روز جهانی زبان مادری را که در تقویم اسلامی ایران جائی ندارد !!!! تبریک عرض می کنم .
حرمت به زبان مادری ، حرمت به مادر است ، به مادرانمان احترام بگذاریم.
کلمات کلیدی : زبان زبان مادری حق تحصیل به زبان مادری
پیشاپیش روز جهانی زبان مادری را که در تقویم اسلامی ایران جائی ندارد !!!! تبریک عرض می کنم .
حرمت به زبان مادری ، حرمت به مادر است ، به مادرانمان احترام بگذاریم.
چقدر دور شدم ازت.چقدر دلم میخواد فریاد بزنم. باز هم هوای نفس کشیدن اما نرسیدن................
خیلی سخته تسلیت گفتن واسه از دست دادن یه عزیز. همکار عزیز وهم وبلاگی محترم (با نام یوسف زهرا) در گذشت برادرتون رو تسلیت عرض میکنم. از خدا طلب صبر میکنم برای شما و خانواده ی محترمتون.
سلام
حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست
جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی میگذرم که
نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد
و نه این دل ناماندگار بی درمان
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود
میدانم همیشه حیاط آن جا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تو لا اقل ،حتی هر وهله، گاهی ،هر از گاهی ،
ببین انعکاس تبسم یک رویا
شبیه شمایل شقایق نیست
راستی خبرت بدهم
خواب دیده ام خانه ای خریده ام
بی پرده، بی پنجره، بی در ، بی دیوار
هی بخند
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من ................ ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ی ما میگذرد
باد بود نامهای کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری..................
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور مکن...........
بالاخره تموم شد. بعد از سه سال دوری و بی نفسی. رفتم و نفس کشیدم. فقط پیش خودش گریه کردم. هر روز صبح بعد از نماز پای
برگشت به خونه رو نداشتم. میرفتم و تو همون جای همیشگی که سه سال بود آرزوشو داشتم با خودش درد دل می کردم. چه
آرامشی. خدایا چرا نمی شد همیشه اینجا باشم؟ چرا؟ کاش جوابشو پیدا میکردم.غبطه میخورم به حال تمام خادماش. با حسرت
تمام نگاهشون میکردم. گیج و سردرگم بودم. راه میرفتم و نقس میکشیدم. کاش تموم نمی شد. کاش همیشه غروبهاشو میدیدم.
کاش هر وقت که دلم تنگ میشد میتونستم برم و با خودش حرف بزنم و آروم بشم.خدایا .............................
اما حرف آخرم این بود که دلمو میذارم پیشت، بازم میخوام دلم اینجا بمونه ............
شمارش معکوس تموم شد. آغاز سفر. به یاد همه ی دوستان خواهم بود. دلم تنگه برای استشمام عطر حرم.
از همین جا حسش میکنم.
شمارش معکوس رو شروع کردم. اما نه. نمیگم اعداد رو .
چند روزیه که دارم با دلم حرف میزنم و راضیش میکنم . آخه دلم باید همراهیم کنه. اما دلم که جامونده بود ..............