سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خرد است که آدمیان به ستیغ دانش [امام علی علیه السلام]

تقصیر

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 88/3/18 12:0 صبح


من اگر برکه صفت ماندم و دریا نشدم

چه کنم بسته ی تقدیرم و بی تقصیرم

مگذارید دگر بر سر راهم تله ای

من که خود بی تله در دام خودم زنجیرم




کلمات کلیدی :

دنیا

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 88/3/13 11:39 عصر

چقدر بی وفاست دنیا.چقدر زود همه چی تموم میشه بدون اینکه دلیلشو بفهمی.کاش فقط یکی میگفت چرا.کاش خواب بود همه چی.


کلمات کلیدی :

آغاز توانستن(تقدیم به معلمانی که "الف" آغاز را به ما آموختند.)

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 88/2/15 12:7 صبح

آغاز توانستن

 

نمی دانستم.

هیچ چیز نمیدانستم                                                         

و نمی دانستم که نمی دانم،

اما تو می دانستی

و می توانستی

و همین بس بود که دستهایم را بگیری

و در کلاس مهربانیت بنشانی

و نخستین حرفهایم را برایم هجی کنی.

 

 

ازآن  به بعد

 در کلاس تو

- که به اندازه همه خوبی ها وسعت
داشت-

می نشستم

و از پنجره نگاهت

آسمانی را می دیدم

که آرزوهایم را

چون خورشیدی روشن

در بر گرفته بود.

 

چه خوب بودی تو.

چه ساده،چقدر مهربان!

و من در چشمهایت مهری می دیدم

که بوی دامن مادر را می داد،

وقتی که ریحان می چید

و بوی دستهای پدر را،

وقتی که خسته از کار بر می گشت،

وضو می گرفت،

و در گوشه ایوان نماز می خواند.

 

آن قمری قشنگ

که همیشه پشت پنجره می نشست

و خبرهای خوب کلاس را برای مادرها
می برد

هنوز هست!

و آن کلاغ پیر

که خبر چین بدیها بود.

 

 



جواد محقق
من از کتاب چه می فهمیدم!؟

من از شعر،چه می دانستم؟

من داستان ندیده بودم!

من خاطره نچشیده بودم!

من با همه اینها

در کلاس تو دوست شدم

و با تو

در کلاس مهربانی.

یادت هست نوشتی:ابر

باران بارید!

نوشتی:آب

سیراب شدم!

نوشتی:بهار

درخت ها برخاستند!

نوشتی:رود

دریاها موج برداشتند!

 

و من فهمیدم

که دانستن

آغاز توانستن است.

 

افسوس نماندی

تا برگهای دفتر خاطراتم را بخوانی

حرفهایم را بشنوی

و غلط های دیکته زندگیم را

درست بنویسی.

هنوز در خاطره آن روزم

که همبازی کودکی هایم  شدی

تا از پله های نوجوانی بالا بیایم

و جوانی ام را به تماشا بنشینم.

هنوز حرفهایت

پرده های دلم را می نوازد

و صدایت در کلاس خیالم می پیچد:

"آن مرد،با اسب آمد.

آن مرد در باران آمد."

هنوز چشم انتظار آن روزم

که آن مرد با اسب بیاید

و در باران اشکهایم،تن بشوید

و راه چون تو شدن را،

به من بگوید

ای معلم خوبی ها.....                     




کلمات کلیدی :

سرود دل ( قسمت سوم اشعار خودم )

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 87/12/7 4:11 صبح

 

بسم رب المهدی

 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوستان عزیز و گرامی

 

عرضم به خدمت که امروز  قصد دارم یکی دوتا از شعرهایم را بنویسم . امید که مورد پسندتان واقع شود .

 

 

دردانه من گو که چرا به سینه ات غم داری

یا چیست سبب کنج دلت ناله و ماتم داری

 

دل از غم تو غمین و شانه هایم خیس است

بیگانه ز من گشتی و بی شانه من دم داری

 

دلخوش به وجودت دل از اغیار بریدم ، اما

غافل به کنار من محزون سر همدم داری

 

آخر گنهم چیست به جز عشق وصالت

کز دیدن آن ماه ملک منظر خود منعم داری

 

درد دل تو به جان خَرَم ، دانی و لیکن

سرد است نگاهت به دو ابروی کمان خم داری

 

دلدار من ار بودی ، با دیده منت بین

این جان و جهان بخشم بر هر چه معظم داری

 

----------------------------------------------------

 

اینم تقدیم به یکی از دوستانم .

 

 

بنازم ناز فرنازم که نازش را جهان نازد

ببازم دین و دل بر او که نازش در نهان نازد

 

ز نور اوست روشن چراغ روز و شب بر من

یقینا جلوه او را مه و مهر و مهان نازد

 

نقاب از چهره ار دارد به پیش کهتر و مهتر

جمال دلربایش را مهان و هم کهان نازد

 

همه محسور زیبایی که در ذاتش نمایان است

بسان گوهری کان را گدایان و شهان نازد

 

 

----------------------------------------------------

 

 

این دوبیت را برای مادربزرگم گفتم .برای سنگ مزارش .برای مرواریدم .

 

 

مروارید زمان بودی و دنیا صدفت بود

رفتن به طریق پاک زهرا هدفت بود

 

خواهم ز خدا برایت آمرزش و رحمت

چون بنده حق بودی و عصمت شرفت بود

 

 

-------------------------------------------------------

 

یه دوبیتی دیگر ...

 

 

توشه آخرتم عشق به اولاد علیست

به قیامت دل من منتظر داد علیست

 

گرچه در بزم گنه بودم و غافل ز خدا

لیک بر سینه صد پاره من یاد علیست

 

-------------------------------------------------

 

و اینم آخرینش .... تقدیم به مولا صاحب الزمان (ع)

 

عزیز فاطمه بر من نظر کن

شبی بر کوی ویرانم گذر کن

 

بت من تا به کی آزار این دل

ز رنجوری عشاقت حذر کن

 

سراب عشق تو سیری نداند

بیابان و کویرم را خزر کن

 

گدایی بر سر راه تو هستم

به غمزه کاسه ام پر سیم و زر کن

 

جهان بخشم ملامتها کشیدم

همه دنیا به پیشم معتذر کن

 

 

--------------------

----------

-----

---

-

 

 ممنون دوستان .




کلمات کلیدی : سرود دل

دعوا بر سر ترک شیرازی

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 87/10/4 5:9 صبح

بسم رب المهدی

 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز تر از جانمان .

 

خواستم یه غزل از خودم بنویسم ، ولی این قانعم نکرد . گفتم یه حکایت بنویسم به همراه شعر خودم در مورد آن حکایت.

 

 می گویند که دعوایی بین حافظ و صائب تبریزی و شهریار و یه دوست گمنام بر سر * ترک شیرازی * بوده  و بدین قرار است :

 

به قول حضرت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

و صائب در جواب چنین میگوید:

هر آنکس چیز میبخشد، ز جان خویش میبخشد
نه چون حافظ که میبخشد، سمرقند و بخارا را

 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

و شهریار در جواب میگوید:
هر آنکس چیز میبخشد بسان مرد میبخشد
نه چون صائب که میبخشد سر و دست و تن و پا را
 
سر و دست و تن و پا را به خاک گور میبخشد
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
 
و دوستی گوید:
هر آنکس چیز میبخشد ز زعم خویش میبخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
 
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را...
__________________
 
 
و اما بنده نیز خواستم یک طرف این دعوا باشم ، حالا یا برنده می شویم یا نه ..... با این شعر:
 
 
همه یک چیز بخشیدند بر آن مه روی زیبا را
یکی جسم و یکی روح یکی پوچ و دگر شهر بخارا را
 
تمام بخشش اینها ، شود فانی به دنیاشان
نباشد کار دلبر را ، که خواهد دین و عقبی را
 
ولی در مسلک ما معنی بخشش چنین نیست
که هر چه از زبان آید ، ببخشیم آن اعزا را
 
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
جهان بخشم به خالش تا نمایم او جهان آرا
 
 
تقدیم به همه دوستان عزیز 
 
   



کلمات کلیدی : سرود دل

دلتنگی

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 87/9/24 12:49 صبح

نتونستم بخوابم.انگار فقط نوشتن سبکم میکرد.از صبح تو فکرشم.چند هفته پیش بود.اومد پیشم.گفت: خانم دلم گرفته.میدونستم تازه از مشهد برگشته.گفتم دلش حتما جا مونده اونجا مثل من.نپرسیدم ازش.گفتم برو حیاط دست و صورتت رو آب بزن و هوا بخور یه کم برگرد.گفتم شاید مثل من .......

تا امروز.دیدم مثل همیشه نیست.همه میگن و میخندن و مثل همیشه شیطنت میکنن.اما تو خودش بود.بغض داشت.اومد کنار میز.اینبار میدونستم دلیل دلتنگیشو.رفت بیرون و برگشت.اما خوب نشد.زنگ تفریح که بچه ها رفتن ازش پرسیدم.جوابشو میدونستم.داشت گریه میکرد.منم بغض داشتم.خدایا چیکار باید میکردم.منم نتونستم جلوی خودمو بگیرم.اومدم اینورتر تا متوجه نشه.دلتنگ پدرش بود.چطور باید دلداری میدادم.میگفتم عیبی نداره ،شعار میدادم برای بچه ی ده یازده ساله.نه نمیشد.دلش تنگ بود.کاش هیچ وقت اشکای دلتنگیشو نمیدیدم.فقط بهش گفتم وقتی دلت تنگ شد دعا کن و قران بخون.اما .........

دعا کردم براش.امشب گفتم پیش امام رضا هم دعا کنن براش.نمیدونم حکمت خدا چیه.

خدایا صبر بده بهش.به خودت نزدیکش کن.سخته براش.دوستاش همه شادن و میگن و میخندن.من دلشو ندارم ببینم ناراحته.نذار بهش سخت بگذره.از خودم به خاطر ناشکریهام شرمم شد.

خدایا میدونم بنده هات رو تنها نمیذاری و به فکر همشون هستی.ازت میخوام بهش صبر بدی.همین .......




کلمات کلیدی : دلتنگی

سرود دل (قسمت دوم اشعار خودم )

ارسال‌کننده : شمیم یاس در : 87/9/12 2:58 صبح

بسم رب المهدی

 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز

 

عارضم به خدمت که بنده یه تصمیم کوچولو گرفتم  و اونم اینکه اشعارم را با اجازه شما البته ، فله ای نگذارم . یکی یکی  که هر هفته هم بتونم آپدیت کنم . ممنون . به بزرگواری خودتون این جسارت بنده رو ببخشن .

نکته دیگه اینکه شرمنده همه دوستانم . به خدای احد و واحد قسم که بدجوری در ضیق وقتم . ان شاالله به همه دوستان گلم سر خواهم زد . پس منتظر باشید .

 

خوب شعر این هفته یه غزل به اسم همدم جان

 


 تاب و توان من تویی ،روح و روان من تویی
شب به سحر ذکر دل و ورد زبان من تویی 

 دل ، نگران لحظه ها ، جان سپر جام بلا
هر دو بگویند ز وفا همدم جان من تویی

 یار دگر نجسته ام ، سر به رهت سپرده ام
امر دگر نبرده ام ، والی و خان من تویی

 راز دلم نهفته ام سیلی طعنه خورده ام
بر دگران نگفته ام آه و فغان من تویی
 

درد تویی دوا تویی ، بر لب من دعا تویی
عشق تویی صفا تویی ، پیر مغان من تویی

 منزل و مامنم تویی ، وادی ایمنم تویی
وقت بلا ، پیش خدا  خط امان من تویی
 

سنگ صبور من تویی گرمی و نور من تویی
در همه حال گفته ام درد نهان من تویی

 ای بت من کلام دل در همه عمر باشد این
یار جهان بخش تویی ،  نام و نشان من تویی

 

 

تقدیم به همه دوستان عزیز

ممنون و سپاسگزارم .


 




کلمات کلیدی : سرود دل

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >